قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی). - پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد. - پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی). - پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد. - پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را
بدآیین. بددین. پیرو شیطان. کیش اهریمنی: وگر تیره جانی بود زشت کیش همان روز چون خواند ایزدش پیش سیه روی خیزد زشرم گناه سوی چینود پل نباشدش راه. اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 137). سپهدار گفت ای بد زشت کیش خوی بد چنین آورد کار پیش. اسدی (گرشاسب نامه ایضاً ص 45). مگر کآن فرومایۀ زشت کیش بکارش نیاید خرپشت ریش. سعدی (بوستان). غازیان غیب چون از حلم خویش حمله ناوردند بر تو زشت کیش. مولوی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زشت و دیگر ترکیبهای آن شود
بدآیین. بددین. پیرو شیطان. کیش اهریمنی: وگر تیره جانی بود زشت کیش همان روز چون خواند ایزدش پیش سیه روی خیزد زشرم گناه سوی چینود پل نباشَدْش ْ راه. اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 137). سپهدار گفت ای بد زشت کیش خوی بد چنین آورد کار پیش. اسدی (گرشاسب نامه ایضاً ص 45). مگر کآن فرومایۀ زشت کیش بکارش نیاید خرپشت ریش. سعدی (بوستان). غازیان غیب چون از حلم خویش حمله ناوردند بر تو زشت کیش. مولوی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زشت و دیگر ترکیبهای آن شود
ادبار (مقابل رو آوردن، اقبال). استدبار. روی برگردانیدن. روی تافتن. رو برتافتن. رو تابیدن. تولی، گریختن (از جنگ دشمن). بهزیمت رفتن. فرار کردن، تکیه کردن. اتکاء. اتکال. اعتماد: بدادار کن پشت و انده مدار گذر نیست از حکم پروردگار. فردوسی. بگفت این و زی دادگر کرد پشت دلش تیره از روزگار درشت. فردوسی. روا بود که بمیر اجل تو پشت کنی اگر که امیر اجل بازدارد از تو اجل. ناصرخسرو. - پشت کردن بر چیزی، ترک آن گفتن. اعراض کردن از آن: زن برون کرد کولک از انگشت کرد بر دوک و دوک ریسی پشت. لبیبی. چو بیند به آن روی پرآب و تاب کند ماه نو پشت بر آفتاب. طغرا (از فرهنگ ضیا). - پشت کردن به، اعراض. - پشت کردن کتاب، تجلید. (مجمل اللغه). جلد کردن کتاب. - پشت کرده، پوست کرده. مجلد. جلدکرده. - فراپشت کردن، جامه بر دوش کسی انداختن: چون فرجی پیش شیخ بنهادند، شیخ گفت فراپشت ما کنید، فراپشت شیخ کردند. (اسرارالتوحید ص 174)
ادبار (مقابل رو آوردن، اقبال). استدبار. روی برگردانیدن. روی تافتن. رو برتافتن. رو تابیدن. تَولی، گریختن (از جنگ دشمن). بهزیمت رفتن. فرار کردن، تکیه کردن. اتکاء. اتکال. اعتماد: بدادار کن پشت و انده مدار گذر نیست از حکم پروردگار. فردوسی. بگفت این و زی دادگر کرد پشت دلش تیره از روزگار درشت. فردوسی. روا بود که بمیر اجل تو پشت کنی اگر که امیر اجل بازدارد از تو اجل. ناصرخسرو. - پشت کردن بر چیزی، ترک آن گفتن. اعراض کردن از آن: زن برون کرد کولک از انگشت کرد بر دوک و دوک ریسی پشت. لبیبی. چو بیند به آن روی پرآب و تاب کند ماه نو پشت بر آفتاب. طغرا (از فرهنگ ضیا). - پشت کردن به، اعراض. - پشت کردن کتاب، تجلید. (مجمل اللغه). جلد کردن کتاب. - پشت کرده، پوست کرده. مُجلد. جلدکرده. - فراپشت کردن، جامه بر دوش کسی انداختن: چون فَرَجی پیش شیخ بنهادند، شیخ گفت فراپشت ما کنید، فراپشت شیخ کردند. (اسرارالتوحید ص 174)
آنکه با پشتک بر آب پرد. آنکه باپشتک بجهد. رفتار با پشتک، چهارپائی که بسبب مرض پشتک رفتار معیوب دارد و پای زند: اتان رموح برجلها، ای نفوح. اتان ضحور، خرمادۀ پشتکزن
آنکه با پشتک بر آب پرد. آنکه باپشتک بجهد. رفتار با پشتک، چهارپائی که بسبب مرض پشتک رفتار معیوب دارد و پای زند: اتان رُموح برجلها، ای نفوح. اتان ضحور، خرمادۀ پشتکزن
مجروح به ظهر (در ستور). دبر. (تاج المصادر بیهقی) : بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش تفو زنند بتو باد صد هزار تفو. سوزنی. مگر کین فرومایۀ زشت کیش بکارش نیاید خر پشت ریش. (بوستان). ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. موقع، پشت ریش شده. جمل ٌ مسدّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)
مجروح به ظهر (در ستور). دَبر. (تاج المصادر بیهقی) : بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش تفو زنند بتو باد صد هزار تفو. سوزنی. مگر کین فرومایۀ زشت کیش بکارش نیاید خر پشت ریش. (بوستان). ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. مُوَقَع، پشت ریش شده. جَمَل ٌ مُسَدَّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)
یکی از مارشالهای معروف روسیه. وی در سایۀ حسن و جمال خود منظور نظر کاترین دوم بود. در سال 1773 میلادی در محاربۀ با دولت عثمانی فاتح شد و به رتبۀ مشیری و عنوان پرنسی نایل و مورد لطف امپراتریس گردید و بعد به مقام رئیس وکلائی رسید. انقسام لهستان را پیش نهاد و کریمه را ضبط کرد. وی مردی حریص بود و نسبت به اهالی سرزمینهای مسخّر ظلم و ستم بسیار روا داشت و توجه و مفتونیت کاترین وی را مغرور کرد و بنای کبر و بزرگ منشی گذاشت تا آنجا که توجه و التفات امپراتریس را از دست داده و در سال 1791م. درگذشت
یکی از مارشالهای معروف روسیه. وی در سایۀ حسن و جمال خود منظور نظر کاترین دوم بود. در سال 1773 میلادی در محاربۀ با دولت عثمانی فاتح شد و به رتبۀ مشیری و عنوان پرنسی نایل و مورد لطف امپراتریس گردید و بعد به مقام رئیس وکلائی رسید. انقسام لهستان را پیش نهاد و کریمه را ضبط کرد. وی مردی حریص بود و نسبت به اهالی سرزمینهای مسخّر ظلم و ستم بسیار روا داشت و توجه و مفتونیت کاترین وی را مغرور کرد و بنای کبر و بزرگ منشی گذاشت تا آنجا که توجه و التفات امپراتریس را از دست داده و در سال 1791م. درگذشت